از دیروز تا امروز

گزارش کامل

« زندگی با چشمان بسته »

 

گزارش کاملی از روند تولید فیلم رسول صدرعاملی

از شهریور87  تا فروردین 88

به انتهای یادداشت پیشن اضافه شد. بخوانید. حتماً بخوانید.

تدوین و تنظیم آن یکی از دشوارترین گزارش هایی ست که داشته ام.

*

اطلاعیه: به انتهای یادداشت مراجعه کنید.۲۴/۰۱/۸۸ به ادامه ی اطلاعیه رجوع کنید!


ترانه علیدوستی؛ نتیجه ی تجلی ِمَطلـُوب ِیک اراده ی شخصی

 

این یادداشت قراربود که پیش از این در نوزده اسفند 87 در این وبلاگ منتشر شود. چون آن موقع فضا را مناسب ندیدم،برای انتشارش دست نگه داشتم تا امروز که آغاز پوشش خبری فیلم تازه ی رسول صدرعاملی است. تصویر فوق را اگر ببینید، نسخه ی رنگی شده ی آن عکس قبلی است. عکسی که در پس زمینه ی محو آن،نمی دانستم که ترانه علیدوستی با شال آبی اش در پشت صحنه و روزهای اول زندگی با چشمان بسته حاضر خواهد شد .

نظرتان را حتماً در مورد این یادداشت بنویسید.

 

برنامه ی تجلی اراده ملی در حاشیه ی جشنواره 27 فیلم فجر و سینمای فرهنگ تهران در حال برگزاری بود که ماشین ترانه علیدوستی مقابل دفتر رسول صدر عاملی توقف کرد. آنجا در شبانگاه 26 بهمن ماه برنامه ی تقدیر سازمان ها و نهادها از فیلم های جشنواره فجر بود و اینجا ترانه علیدوستی به سرمنزل برگشته بود. به جایی که اولین تصاویر او برای ثبت در تاریخ سینمای ایران ضبط شده بود.

اگر الی در دریای شمال ایران غرق شده و پری وش برخاسته بود، حالا کرانه ی مازندران ِ تهران پذیرای بازیگری بود که همچون اسب عصاری پس از هفت سال به نقطه ی صفر مرزی رجعت کرده است. اما این کجا و آن کجا!؟

هفت وادی سلوک و طی طریقت اگر جولانگاهی برای تزکیه و تربیت نفس است، ترانه علیدوستی از پی گذر از منزل های خوشْ طینت، از جبر و اختیار شهر زیبا و هجوم ِواقعیت ِ مژده به سور و عزای چهارشنبه و بزنگاه ِ هجرت و عودت ِکنعان و عقلانیت ِ وهم گریز و وهم پذیر ِتردید و پیش داوری و قضاوت و آرزوی ناکام ِهروله به سوی خوشبختی در الی گذشته بود و حالا با ره توشه ی پرباری از تجربه و افتخار و اعتبار به نقطه ی آغاز برگشته بود.

 

آن باوفا کبوتر جلدی که پر کشید       اکنون به خانه آمده اما عوض شده ست

 

دگرگونی ترانه علیدوستی اما از نوع رو به رشد آن بود. در هیچ مقطعی درجا نزد. نیازمندی های روح اش از عالم هنر و فرهنگ را می دانست و برای این خواستن نیز به مهندسی ِدقیق ِ میدان ِخواسته هایش پرداخته بود. راه برایش مشخص بود و هست؛ بر همین منوال بود که در برزخ ِ استحقاق برای پذیرش نقش ِ ترانه پرنیان گفته بود: که اگر نقش برای او نمی شد دلش می سوخت؛  و برای پرهیز از این شکست! تا سرحد پیروزی ِکامل، تا خود ِخود تالار وحدت و کسب سیمرغ بلورین،یکْ نفس تاخت. امضایش را چنان قشنگ و چشم نواز بر پیشانی اولین نقش  ِِزندگی سینمایی اش نهاد که پروسه ی حضور و ظهور و تجلی و مقبولیت و مشروعیت اش در سینمای ایران، یکی از پاک ترین و محقانه ترین شرائط انتخاب و پذیرش بازیگر باشد.

صدر عاملی که از همان ابتدا بر ناصیه ی او به رصد نبوغ ذاتی اش نشسته بود، از گروه تولید من ترانه پانزده سال دارم خواست که برای پیشبرد روند صحیح کار به ترانه علیدوستی به چشم یک بازیگر حرفه ای بنگرند. چرا که غیر از این نباید می بود و او استحقاق اش را داشت و بیش از این نیز می توانست باشد.

 

 

اگر پایان ِروزهای اکران من، ترانه پانزده سال دارم در بهار 1381 را نقطه ی فصل ِحرفه ای علیدوستی با رسول صدرعاملی بدانیم، میعادگاه جشن نهم سینمای ایران در شهریور 84 و حضور همزمان هر دو روی سن، یادآور خاطره ی نیک ِ آن فیلم بود. و کیست که بگوید ترانه علیدوستی از آن فصل و وصل تا شهرزیبای اصغر فرهادی ، از راهنمایی های صدرعاملی بهره نمی برد!؟ شاگرد، نمک شناس بود و حرمت ِسفره را می دانست و صد البته ترانه علیدوستی مغرورتر از آن است که استقلال شخصیتی اش وامدار بماند. یک احترام توأمان. یک غرور دلپذیر.

و حالا...

زمان چرخید و فیلم اول و بازیگرش با تحسین بی شمار واقع شد و فیلم های دیگر و موفقیت های دیگر و حضورهای یگانه و کم همتا... تا 26 بهمن 1387که رسول صدرعاملی آنرا به عنوان تاریخ آغاز پروسه ی تولید فیلم زندگی با چشمان بسته اعلام کرده بود.

صدرعاملی که پس از بهار دل انگیز 81 و پایان اکران عمومی فیلم، بر پشت پاشنه های ترانه علیدوستی دعای خیر۫پیش و کاسه ی آب ِآمین فرستاده و ریخته بود، حالا در انتهای بهمن گرم 1387 پذیرای بازگشت کبوتری بود که لحظه های درست پروازش را اولین بار در مقابل دوربین او نوید داده بود.

به گفته ی بزرگان، تاریخ دو بار تکرار می شود؛ یکبار به صورت تراژدی و دیگر بار به وجه ِکمیک ِآن سیرت. و عجب از این گوشه ی تاریخ که راویان می گویند تکرار دوباره اش مثل همان نسخه ی اولیه وزین و معتبر و محترم است.

بی جهت و بی نشانه نیست که به پاسداشت 25 اسفند 79 که زمان پایان فیلمبرداری من ترانه پانزده سال دارم بود، حالا عکس یادگار آغاز روزهای فیلمبرداری زندگی با چشمان بسته را در روز 25 اسفند 87، ترانه علیدوستی کلاکت می زند.

 

ترانه ای که روزی از دفتر صدرعاملی در انتهای پرونده ی فیلم من ترانه ... با احترام رفته بود ، حالا خانم علیدوستی ای ست که با عزت بازگشته است. راهپیمایی او در این مسیر ( از اسفند 79 تا اسفند 87) و سلوک رفتاری اش، انگار همان صبر و استقامت و معصومیت و هوشمندی ِ ترانه پرنیان.

شادمانی این رفت و برگشت را نمی دانم توانستم که خوب بیان کنم یا نه !؟

زندگی با چشمان بسته و حضور مجدد ترانه علیدوستی در فیلم دیگری از رسول صدرعاملی، یکی از بهترین بازگشت های تولید کنندگان سینمایی و شیرین ترین لحظات کارنامه ی اوست. قدّ ترانه علیدوستی بلند شده، اما برای وارد شدنش از درب، نباید خم بشود. اینجا خانه ی اوست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ»»»»

*

 

 

در بین کارگردان هایی که ترانه علیدوستی با آنها فیلمی به یادگار گذاشته است،برای اصغر فرهادی و رسول صدرعاملی احترام ویژه ای قائلم. هر دو این عزیزان، غیر از وجه سینماگری شان و گرداندن کارهای مربوط به فیلمهای خودشان، صاحب دیدگاه های اجتماعی هستند و تاثیری در حد خود در جریانات سینمایی دارند. مثلاً نگاشتن نامه ای از جانب آنها که به دلسوزی و متعهد بودن شهره اند، امکان زیادی برای چرخاندن احکام ِ قهری به مهری! دارد.

اعتراض مدنی و علنی اصغر فرهادی در جشن دهم خانه ی سینما( که صدرعاملی دبیر آن بود) به جریان آنروزهای مجلس هفتم شورای اسلامی که نمایندگان آن طی نوشتاری به بخشی از حافظه ی سینمای ایران( موسوم به دوم خرداد) توهین کرده بودند و یا نگاشتن نامه ی معروف او در محکوم کردن جریان حذف فیلم های فجر از جمله دایره زنگی و سخنرانی جناب فرهادی در دانشگاه صنعتی شریف و بسیاری موارد دیگر( مثل ساخت همان سریال گزنده و تلخ داستان یک شهر) همه حکایت از هنرمندی می دهند که منفعل نیست و تنها به جایگاه خود فکر نمی کند.

همین وجه را می توان به صورتی همسان و با فراز و فرودی در سیمای رسول صدرعاملی نیز به مشاهده نشست. وزنی که او در بین مدیران فرهنگی کشور دارد، بی گمان جزو  برترین ها می باشد. تاریخچه ی او سرشار از افتخار است. همین اواخر به همراه ابراهیم حاتمی کیا( که ایشان نیز به نیکی و صحت معرف حضور همگان است) تلاش منجر به خیری در قضیه ی گلشیفته فراهانی و سامان دادن به حاشیه های درباره الی داشتند. خبرنگاری نیست که برای پرسشی درمورد جریان های فرهنگی و سینمایی کشور گوشه ی نظری به نام او نداشته باشد. چرا که هرگاه رسول صدرعاملی حرفی را بیان کرده،علاوه بر جامع الاطراف بودن، مبین دلسوزی ها و تعهد و پاک اندیشی اوست. از معدود سینماگران پاک ایران است که سبقه ی فرهنگی و اجتماعی او، تراز این عیار را نیز بالاتر برده است.

رسول صدرعاملی،روزنامه نگار به معنای واقعی کلمه ی آن نیزهست. آیا این برای محترم تر شدن او کافی نیست!؟

*

به زودی مطلبی در مورد رسول صدرعاملی خواهم نوشت.

*

شهریور سال 1384 بود و نهمین جشن خانه ی سینمای ایران. هیئت برگزار کننده ی جشن برای بخش اهدای جوائز از برخی کارگردان ها و بازیگران فیلم های شاخص سینمای ایران دعوت کرده بودند. دراین میان نیز قرعه به نام فیلم « من ترانه پانزده سال دارم » افتاده بود. رسول صدرعاملی و ترانه علیدوستی به روی سن آمدند و جایزه ی محسن قاضی مرادی و الهام حمیدی را اهدا کردند.

 

در وقت حضور روی سن و تشویق حاضرین، فرزاد حسنی که اجرای برنامه را به عهده داشت، از رسول صدرعاملی و ترانه علیدوستی دعوت کرد که اگر حرفی دارند بگویند. خانم علیدوستی حرفی نداشت و جناب آقای صدرعاملی گفت :

« سینمای ایران و سینمای جهان بیش از هر چیز نیاز به بازیگر خوب دارد و بازیگر است که سینما را زنده نگه می دارد. بازیگرشدن،خیلی سخت نیست،ولی بازیگر خوب ماندن،خلاق بودن و با اخلاق بودن بسیار دشوار است. همیشه بعد از یک دهه است که مردم به بازیگر احترام واقعی می گذارند و او را بین خودشان و خانواده هایشان راه می دهند» .

 

صوت کم حجم حضور و سخنان را / دانلود / کنید

 

یادی از مطالب گذشته وبلاگ:

مرور پنج دوره حضور ترانه علیدوستی در جشن خانه سینما

قسمت اول و قسمت دوم

پیشنهاد می کنم حتماً بخوانید

 

اگر به زودی فیلم این قسمت از برنامه را به وبلاگ تقدیم کنم،خواهید دید که در وقت این سخنان صدرعاملی، ترانه علیدوستی با چه چشمان روشن و حریصی دارد به آینده می نگرد. آیا او از همان شهریور 84 و قبل از آن نیز می خواست که ماندگار شود!؟

 

با خودم گاهی فکر می کنم که اگر رسول صدرعاملی،ترانه علیدوستی را در همان فیلم اول حمایت نمی کرد؛ اگر قبل از آن آتیلا پسیانی که ترانه علیدوستی در نوجوانی اش به طلب امضایی سر صحنه ی تئاتری به نزد او رفت،پس اش می راند و خاطره ی خوشی نمی شد؛ اگر اصغر فرهادی،همچون برادری بزرگتر تصویرگر بهترین حضورهای او نمی شد؛ اگر محمد رحمانیان با صبوری داستان های او را نمی خواند و تشویق به بهترنوشتن نمی کرد؛ اگر مجید اسلامی ها و دیگر افراد موجه فرهنگی از او حمایت نمی کردند؛ و اگر دعای خیر و همراهی « صادقانه و معصومانه» ی بخشی از علاقمندان سینمای ایران( این عظیم ترین سرمایه و میراث او) بدرقه ی حضورش نبود، آیا ترانه علیدوستی در این جایگاهی که امروز هست، مشاهده می شد!؟

 

از حضور او در سینمای ایران هفت سال گذشته و  « زندگی با چشمان بسته» نیز هفتمین فیلم اوست.

خانم ترانه علیدوستی!

تا پایان ِآن یکْ دهه که رسول صدرعاملی گفت،اگر خوب به تقویم نگاه کنی هنوز سه سالی مانده ها!

 

««««ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*

 

امروز، بیستم فروردین 88 روز خاصی برای این وبلاگ بود. یادداشت« ترانه علیدوستی؛ نتیجه ی تجلی ِمَطلـُوب ِیک اراده ی شخصی » در سایت« سینمای ما » منعکس شد. لینک یادداشت وبلاگ خبری

نکته ی جالب این جریان، چینش مطالب و عکس های سایت سینمای ما به عنوان مشهورترین و محبوب ترین سایت سینمایی کشور( که البته انتقاداتی نیز به مدیریت آن دارم ) در بعد ازظهر روز پنج شنبه بود. تصویر بزرگ صفحه سایت سینمای ما

گزارش نقد دیوید بوردول به فیلم شیرین عباس کیارستمی، به عنوان خبر اصلی سایت و انتخاب عکسی از ترانه علیدوستی در این فیلم، در پیشانی سایت سینمای ما بود. بعد هم انعکاس یادداشت این وبلاگ به عنوان خبر اول، تمام ساعات بعد ازظهر امروز در کنار آن مطلب قرار داشت؛ با انتخاب عکسی از ترانه علیدوستی که به گمانم اشرافی ترین تصویر اوست و یکی از محبوب ترین ها در نزد من. مرحبا به حسن انتخاب های سینمای ما.

بعد بخش دیالوگ برگزیده سایت که در هنگام انعکاس این یادداشت، مهمان جمله ای جادویی ازهامون خسرو شکیبایی بود. امیدوارم و دعا می کنم که من،بدآیند هیچ انسانی نباشم. آنکه می خواند،بداند. : « چرا پای منو وسط می کشی؟ تو داری یه بحران درونی رو طی می کنی و طبیعیه که از هر کس و هر چیزی ممکنه بدت بیاد ».

منظور این است که امروز تصاویر ترانه علیدوستی سایت پربازدید سینمای ما را تسخیر کرده بود. از مدیران سینمای ما ممنونم.

به روال همیشه تاکید می کنم که خانم ترانه علیدوستی نقشی در تهیه و تنظیم این وبلاگ ندارند. تمام مسئولیت آن متوجه ی نگارنده می باشد.


ــــــــــــــــــــ »»»» اطلاعیه

دوستان عزیز سلام

( بالاخص کسانی که در سه روز گذشته شهامت کرده اند و از طریق جستجوی همیشگی شان از طریق گوگل وارد این وبلاگ شده اند).

عرض ام خدمت همراهان همیشگی و عزیزان مخاطب این است که دروقت جستجوی این وبلاگ ، سایت گوگل در سه روز گذشته پیغام می دهد که امکان دارد این وبلاگ به رایانه شما آسیب بزند.

از برخی دوستان بیرونی ام پیگیری که کردم، گفتند اطلاع کامل ندارند و ولی می دانند که نرم افزاری مثلا ًدر قالب وبلاگت احتمالاً نصب شده و به گوگل پیغام غلط و یا شاید درست می دهد که این نرم افزار این وبلاگ مخرب است.

من متاسفانه اطلاعات کامپیوتری ام برای رفع این معضل بسیار محدود است. ولی با تکیه بر تمام اطلاعات انسانی و شرافتی ام قسم می خورم که به عمد و یا حتی سهو هیچ سیستم آسیب رسانی روی وبلاگ نصب نکرده ام. این را اگر از من باور کنید،راحت می میرم!

برای سلامت همه چیز این جهان دعا کنید... آن گوشه اش هم این وبلاگ خبری.

از تمام دوستانی که در این روزها خبرم کردند و مشکل را بیان داشتند تشکر می کنم. در انتظار راهنمایی هایتان هستم.

***

این دو روز آنقدر درگیر این مسئله شده ام، که کمی در انتشار خبر دلسردم.


سلام همراهان عزیز

تا پایان روز جمعه 28 فروردین با آخرین اخبار به روز می شود.

* مشکل وبلاگ و اعلام گوگل، به لطف یکی از دوستان در حال برطرف شدن است.

نکته: اگردر وبلاگ هایتان کدی کاربردی ازسایت پارس تولز دریافت کرده اید، آن را پاک کنید. سایت پارس تولز متاسفانه هک شده و کدهای ارائه دهنده توسط آن تا اطلاع ثانوی مخرب و یا معیوب هستند.

سیستم شمارنده ی وبگذر را به خاطر شکی که به آن داشتم و دارم، پاک کرده بودم،حالا از امشب( چهارشنبه 26 فروردین) بازگشته است.

*

جمعه بر می گردم.