ویژه نامه ی نوروز 89 / قسمت اول

نگاهی جامع به کارنامه ی ترانه علیدوستی در سال 1388
از دریچه ی مطالب و آرشیو کامل این وبلاگ
تجلی که نه...
وقایع نگاری ِحضورهای یک بازیگر ِغایب
بود و نبود

با سلام و تبریک سال نوی شمسی
ویژه نامه ی نوروزی وبلاگ خبری ترانه علیدوستی به بهانه ی آغاز سال نو و پایان رسیدن سال جاری مروری بر کارنامه ایشان در سال 88 دارد. برای این گزارش لاجرم به آرشیو این وبلاگ که بی گمان کامل ترین منبع در مورد آثار و اخبار اوست مراجعه می کنیم و در چهار فصل با نام های سال به بازخوانی آنچه که گذشته می نشینیم.
بنابراین مطالب در ذیل دو عنوان تقدیم می شود: کارنامه که همانی می شود که در فوق نوشتم و عیدانه که مختص مطالب ویژه ای ست که ارائه خواهد شد.
قبل از آن امیدوارم که مخاطبان همراه این ویژه نامه باشند و حجم مطالب آن را که شاید در یادداشت های متعدد ارائه شود را بر من ببخشایند.
شیرینی شما هم قسمتی از فیلم تمرین های نمایش روز حسین است که در نیمه ی تعطیلات نوروزی ارائه خواهد شد.
نگاهی به کارنامه ترانه علیدوستی در سال 87
از آرشیو این وبلاگ بخوانید
در ابتدا؛ به مناسبت نوروز و بهار
از ترانه علیدوستی و دستنوشته های شخصی اش می خوانیم:
بر خلاف خيلی ها، دلم از عيد و سال نو نمی گيرد که هيچ، هميشه از رسيدنش بی نهايت شاد می شوم. اصلاً عاشق آن صبح ساکت و خلوت اول فروردينم که هنوز بوی سرکه ی هفت سين و آب تنگ ماهی دنيا را نگرفته، بيرون آفتاب است و همه تنبل و لَخت و بی کارند، اما بی خود و بی جهت احساس می کنند که اتفاقی افتاده.
نکته اصلاً همين است. من از هر مراسم و مناسبتی که باعث شود بی خودی به نظر بيايد اتفاقی افتاده خوشم می آيد. اين که روزهايی وجود دارند که بابت اسمی که رويشان می گذاريم منتظرشان می مانيم، برايشان نقشه هايی می کشيم، خود را موظف به رعايت قوانينشان می کنيم، و وقتی می گذرند مدتی به آن چه بودند فکر می کنيم. رنگ آميزی. آدم هايی که ما هستيم محتاج به رنگ آميزی روزهايشان هستند، تا کسالت از بينشان نبرد. دنيايی را تصور می کنم که در آن هيچ روزی نه تولد کسی است، نه عزای کسی، نه سالگرد ازدواج کسی است نه روز فارغ التحصيلی اش، نه هيج روزی عيد است نه هيج روزی چهارشنبه سوری، نه هيج روزی روز مادر است نه هيچ روزی شهادت حسين... بد می شد، نه؟
بله ممکن بود اگر هديه ای به هم می دهيم از دل بر آمده تر باشد، اشکی که برای دلتنگی مان می ريزيم صاف تر. نمی دانم. شايد هم نه.
25 بهمن 1386
* کارنامه
مقدمه :
سال 1388 از مهمترین سال های تاریخ معاصر کشور است که به خاطر اتفاقات خرداد 88 و روزها و ماههای بعد از آن، تاثیری عمیق بر تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی خانوادگی قوم ایرانی به جا گذاشت. سینمای ایران و بالطبع ترانه علیدوستی نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
اما خارج از این مسئله، سال 88 برای ترانه علیدوستی ویژگی دیگری نیز داشت. او با احتساب اینکه دو فیلم( درباره الی و تردید) از انگشت شمار فیلم های معتبر و مهم سال 88 سینمای ایران مزین به نام او بود و می توانست با بهره گیری از آنها( به خصوص برای درباره الی... که دامنه ی وسیع و موفقی در سینمای ایران و کشورهای دیگر گرفت) به شهرتی بیش از آنچه که دارد برسد، اما به شکل اعجاب آوری ره سکوت را در پیش گرفت و کلامی در مورد این فیلم ها نگفت.
اگر حضور او در اولین نمایش فیلم درباره الی در جشنواره 27 فجر و سینما فلسطین و در شبانگاه 19 بهمن 87 و همچنین حضورش در نمایش فیلم تردید در سینما فرهنگ و 20 بهمن 87 را اولین ارتباط های او با نسخه ی نهایی این دو فیلم بدانیم، آخرین آنها نیز بود و بعد از آن ترانه علیدوستی خود را از کنار این دو فیلم حذف کرد.
او حتی در مصاحبه اش با ماهنامه ی نسیم که در ایام تمرین های نمایش روز حسین و در آذر 88 انجام شد، به شوخی و خنده همه ی فیلم ها و تئاترهای کارنامه اش را گفت که عاشقانه دوست دارد، غیر از یکی. دبیر این وبلاگ می داند که نام آن فیلم چیست، اما ترانه علیدوستی به مانند شال گردنی که سر تمرین های روز حسین می بافت، کلافی سردرگم نیز در ذهن مخاطبانش در مورد دو فیلم تردید و درباره الی بافت و این دو فیلم را( که یکی از آنها مورد توجه او نیست) به مبهم ترین آثار کارنامه ی خود تبدیل نموده است. کارنامه ای که در مقابل همه ی آنها پاسخگو بوده و حضورش را با مصاحبه ها و نوشته ها تبیین و نقش را تحلیل می کرده.
بی گمان بسیاری از مخاطبان او از خود پرسیده و می پرسند که چرا ترانه علیدوستی در سال 88 هیچ حرفی در مورد دو اثر شاخص کارنامه ی خود نگفت. این پرسش بیشتر از آنچه حق۫ خواه برای یافتن پاسخ خود باشد، این حق را نیز به او خواهد داد که ترسیم گر نحوه ی برخوردش با رسانه ها و نقاش ِکنشمندی هایش باشد. اما با اینهمه ترانه علیدوستی باید یادداشت ویژه اش در شماره ی 385 ماهنامه سینمایی فیلم را به یاد بیاورد که در هنگامه ی نقدهای جدی به انتخاب و بازی او در فیلم کنعان، محترمانه نوشت و به همه ما یاد داد که: «ذهنم ناگهان با واقعیت متفاوتی مواجه شد. سبک شده بودم. همه چیز آسان تر شده بود. به شدت احساس می کردم زنده ام و پرانرژی. در عین اینکه از حالم متعجب بودم، شادی عمیقی حس می کردم... از تصویر تک بعدی و غیر واقعی خودم نجات یافته بودم. من هم حالا بازیگری هستم مثل بقیه؛ بالاخره به دنیایی که هم پیروزی دارد و هم شکست، راهم دادند. دنیایی که من در آن عالی نیستم و مثل یک بازیگر واقعی نقد می شوم. یک بازیگر زنده. بعد از مدت ها در زندگی حرفه ای من اتفاقی افتاد... و حالا می فهمم چه قدر دلم این را می خواست ». بله! دل ِاو این را در سال 87 می خواست، اما همین خواسته را بعد از آن آگاهی، در سال 88 پس زد و دو مرتبه به فضای پاستوریزه ای برگشت که در ویژه نامه ی نوروزی 87 این وبلاگ برای خروجش از آن فضا جشن گرفته بودیم. بخوانید: « انگار که درک رسانه ای او وارد مرحله ی جدیدی شده بود و دیگر به قول خودش مصاحبه را محصول نگاهی بازجویانه نمی دانست. در این سال ترانه علیدوستی به مصاحبه به عنوان محکمه ای با قاضی ای بی رحم نمی نگریست و آن را نتیجه ی تعامل و مفاهمه می دانست.»

خوانندگان این وبلاگ در خیرخواهی و حسن نیت دبیر به موضوع محترم اش هیچ شکی ندارند، اما مطمئن ام که در حال حاضر گمان می کنید که این خطوط را دارید از رسانه ای بیگانه می خوانید.
من همان مهدی نگاهبان هستم و در این وبلاگ به چیزی جز حفظ کرامت ترانه علیدوستی نمی اندیشم، اما چه کنم که پرسش های بحق مخاطبان این وبلاگ ( که البته بخشی از آنها شاید اصلا به این مسئله دقت نکرده بودند) در طول این یکسال منتظر پاسخی بود که دریافت نشد.
سکوت ترانه علیدوستی درباره ی الی و تردید مشق نانوشته ی دیگری هم دارد. در هنگامه ی پایان اکران عمومی فیلم تردید، وقتی که هیچ نشریه ای هیچ مصاحبه ای با ترانه علیدوستی پیرامون نقش مهتاب در فیلم نداشت، تیتری برای این وبلاگ مهیا کردم که سانسور شد و انتشار متن آن را متوقف کردم. تیتر این بود: ترانه علیدوستی به خاطر الی، مصاحبه« درباره تردید...» را نیز تحریم کرد. منبع آگاهی گمانه زنی کرد که ترانه علیدوستی از حسب معرفت و جبران آنچه که درباره ی فیلم الی و تبلیغاتش انجام نداد، می خواهد که درباره تردید نیز رویه ی سکوت را در پی بگیرد.
خوانندگان می دانند که در طول سال جاری هیچ اشاره ای به این مسائل نداشتم و حالا نیز که می نویسم از حسب این است که شمایل کاملی از آنچه که بر ترانه علیدوستی گذشت را در منظریه ی این وبلاگ قرار دهم.
با پایان پرونده ی نمایش عمومی فیلم تردید در روز 28 مهرماه، کم کم پرونده ی تمرین ها برای آماده سازی روز حسین آغاز شد و ترانه علیدوستی بالاخره به خاطر این نمایش در روز 28 آذرماه و با شماره ی 242 هفته نامه ی همشهری جوان به عرصه ی مطبوعات آمد و پس از آن مصاحبه های متعددی را در مورد این نمایش که از اجرا بازماند انجام داد.
*
نوشته های فوق تنها بخشی بود از آنچه که در کارنامه ی ترانه علیدوستی در سال 88 قرار دارد. اگر همراه این ویژه نامه باشید در ادامه و در سرفصل های بهار و تابستان و پاییز و زمستان به اجمال به مرور سال 88 می نشینیم.
سالی که ترانه علیدوستی درست است که در سینما و بخشی از آن (که مصاحبه و حضور پیرامون فیلم است) غایب بود، اما در عرصه های دیگر حضوری قابل افتخار و تحسین برانگیز داشت که در خفا و فضای سفید بین سطور به آنها اشاره ای خواهیم داشت.
ادامه دارد...
* عیدانه / قسمت اول
فالی از حضرت حافظ به نیت همه ی دوستان

توی خیابان خلوت محله داشتم راه می رفتم که یکمرتبه با صدای نحیف کودکی برگشتم: «عمو یه فال می گیری» آنقدر کوچک بود که قدش به زور تا ران پایم می رسید. دستش را نگاهی انداختم. بازارش حتما امروز خوب نبود. آنهم در نزدیکای عید که مردم لااقل بیشتر با حافظ عجین اند.
دور از ذهن نیست که ادبیات خوانده ای مثل من، بخشی از زندگی اش را شعر پر کند و در همان دایره ی شعر نیز سهم عمده ای برای حافظ باشد.
حافظ را دوست دارم. خودم را کشتم تا در نوجوانی ام اجازه ی مسافرت انفرادی را از خانواده بگیرم و بروم شیراز. نوجوانی که عهد بست پیاده روی کنار حافظیه را تا رسیدن به ورودی مقبره چشم بسته برود و بعد به محض رسیدن و چشم گشودن با هجومی از معنویت ِخاصی مواجه شود که نظیرش را فقط... فقط کجا می توان در زمینه ی شعر غیر از حافظیه با وضو وارد شد.
فال گرفتن از دیوان حافظ مناسک خاصی دارد. نه آنقدر ساده است و ساده باید بگیری اش که دست هر آدمی بیفتد و در هر لحظه ای متوصل اش شود و نه آنقدر حالت رمز و اسطرلاب دارد که فقط عده ی معدودی بتوانند دست در عطف آن قلاب کنند. حافظ عمومی ترین شاعر ایرانی ست که در خصوصی ترین لحظه های زندگی هر کس می تواند تصمیم گیر هم باشد.
*
به چشمان کودک نگاه می کنم. زانو می زنم و چمباتمه کنارش به برگه های فال نگاه می کنم. لحظه ی غریبی ست. در ذهن ام چیزهایی مرور می شود که حالا چند سطر پایین تر می نویسم. دست می اندازم و یکی بر می دارم. وجه اش را که می دهم به سریع ترین وجه ِممکن ِخودش می دود و دور می شود. البته نه آنقدر تند و نه آنقدر دور که اگر سریع قدم نزنم نتوانم مثل خوشبختی و سعادتی که همیشه در پیش مان است و دور، بگیرمش.
فال را که بر می داشتم، بی گمان نیتی کنارش بود. نزدیکترین واژه های ذهن ام در آن لحظه. که بخشی از آن فکر کردن به مطالب نوروزی این وبلاگ و چینش آنها بود. یکمرتبه پرت شدم به معناهای ترانه علیدوستی و خسرو شکیبایی و خودم و خوانندگان محترمم و تمام آن چیزهایی که در این وبلاگ خوانده شده.(و عجیب که هم نام خسرو است و هم دوست). پس ناخواسته و خودخواسته به نیت همه ی اینها و تک تک شما، به نیت وبلاگ فال برداشتم که در نوروز حضرت حافظ راهگشای ما باشد. که فال او و شعر او در حرکتی نوسانی گاهی سرگرمی است و گاهی دلگرمی.
تصویر فال مربوطه را از اینجا دریافت کنید.
* عیدانه/ قسمت دوم
عکس و مکث و یک نکته

امیدوارم همانطور که سالینجر پدر وقتی که دخترش این عکس را منتشر کرد و پدر که معروف به گوشه گیری و انزوا بود( خدا بیامرزدش) از او رنجید و قهر کرد!، ترانه علیدوستی از ما به خاطر انتشار این عکس نرنجیده باشد که نوروز است.
ولی خودمانیم ترانه ی کوچک ما در مقایسه با دختر سالینجر بسیار هم تپل مپل و سالم به نظر می رسد. عکس و واقعیت همین را می گویند.
با سلام و درود به حمید علیدوستی و مادر محترمه ی ترانه بانو که با فرهنگی غنی تربیت او را عهده دار بودند.
* جروم دیوید سالینجر نویسنده ی بزرگی ست که به تازگی فوت کرده. کتاب معروف او ناتور دشت، از محبوب ترین کتاب های ادبیات داستانی جهان می باشد. ترانه علیدوستی نیز به مانند بسیاری شیفته این کتاب است و جای مهمی در کتابخانه اش دارد. او دبیرستان می رفت که این کتاب را خواند.
*

حالا که عید است و همه یکدیگر را به دوش می گیرند و یا در آغوش، عکسی هم از پشت صحنه ی فیلم درد مشترک که رضا کیانیان، خسرو شکیبایی را به حالت ورزشی! در آغوش گرفته است و یک عکس هم از جشن تولد 17 سالگی ترانه علیدوستی در سرصحنه ی فیلم من ترانه پانزده سال دارم که وبلاگ خبری آن را با ویرایشی ویژه ( به هنگامی که انگار داشتم با شعری که روی آن از داریوش نوشته ام به مانند برادری متعهد و نگاهبان خواهرم را وصیت اش می دادم) تقدیم می کند. صوت این عکس را بشنوید
به زودی در ادامه ی این ویژه نامه می خوانید:
- مرور کارنامه ی ترانه علیدوستی در بهار سال 1388
- پالتوی خانم علیدوستی را سوزاندم
- باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود
- و...
تا انتهای نوروز همراه باشید
سال نو به همه ی خوانندگان این وبلاگ مبارک




* اصغر فرهادی تماشاگر "داستان یک پلکان"شد. 

... بعضی چیزها و بعضی افراد را بی بهانه دوست می داریم...مثلا من نمی دانم که چرا فیلم هامون را اینچنین مشتاقانه دوست دارم و یا ... را و یا بسیار پدیده های دیگر را.