قصد نوشتن برای دوازدهمین سالگرد را تا همین دقایقی پیش، که داریم وارد آخرین ساعات بیست و هشتم تیرماه سال نود و نه می شویم نداشتم و به شدیدترین شکل ممکن در مقابل اشتیاق آن نیمه ی دوم وجودم به نوشتن، نه می گفتم. 

اما دقایقی پیش ورق برگشت و از عنوانی که خواندید، معلوم می شود که سینما دیگر کاملا برای من مرده است و پیکر متعفن اش را دیگر یارای تحمل ندارم. یک عنوان و در واقع توصیفی هم آن بالای وبلاگ نوشته شده که آن هم مدتی ست معلوم شده که از حقیقت تهی ست. می دانم که به سیزدهمین سالگرد نخواهم رسید و به همین خاطر تا دو سه روز دیگر یادداشت عصبانی ولی کاملا منطقی و عاقلانه ام را در ادامه ی همین سطور خواهید خواند. 

منتظر باشید. 

ارادتمند عزیزانی که لطف دارند و پیگیر این سالنامه ها هستند،هستم. یا حق