وبلاگ شخصی دبیر این وبلاگ
تقدیم می شود
زمزمه های ماندگار یک انسان ِفراموش شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به روز رسانی اصلی وبلاگ در هفته ی اول مهرماه... این یک پیش درآمد است


*************
به مناسبت روز ملی سینما
ویژه نامه ی پنج دوره حضور ترانه علیدوستی
(6،8،9،10،11)
در جشن دوازده گانه ی سینمای ایران
*************
خانه سينماي ايران به عنوان محل امني براي اصناف سينمایي كشور و استيفاي حقوق آنها تاسيس شد؛ و نيت آن در ابتدا بر اين منوال بود كه تمامي اهالي سينماي ايران زير چتر حمايت معنوي و مادي آن قرار بگيرند و كاستي ها و كمكاري ها و گاه بي عدالتي هاي وزارت ارشاد و خلاء هاي موجود را پر نمايند. براي هر صنفي ،بنگاهي تعريف كند و آنها نيز در چارچوب آن برنامه ريزي كنند؛ آنهم طبق سلايق ارزشمند فرهنگي؛ نه به دستور مصلحت نامه هاي وارده و سفارشي. قرار بود كه جايي باشد براي محبت و انس و همدلي؛ولي گاهي چهارراهي شد براي اصابت اصناف به يكديگر و حتي فراتر از آن درون گروهي.
مشكلات صنف تهيه كننده گان هنوز پابرجاست و ديگران هم در اين فضاي پرتنش وضع به ساماني كه آرمان خانه ي سينما بود،ندارند.
نگارنده به علت مهلت كم و نبودن ذوق و حوصله ي كافي، پيگير مراحل صلح و صفا و دشمنی و مناقشه و اصلاً درستي مسئله و فلسفه ي وجودي آن نيستم. اما بهرحال نبايد در اين مسئله شك كرد كه ماهيت ِوجود خانه ي سينما،كمي و حتي بسيار مهمتر از كيفيت ِآن است. بهرحال مأمني هست. آنهم در روزگاري كه انسان ها به قول قشنگ فرهاد مهراد، كولي وار « تو فكر يك سقف» اند.
من را ببخشيد كه در اين اوقات شيرين ِ دوازدهمين جشن خانه سينما( كه اگر اضطرار بودن ِ این ضیافت سالیانه، نبود؛هيچگاه به اين عدد نمي رسيد) دارم با تلخي نگاهم،مذاج تان را هممزه ي ته خيار مي كنم.
*****
امروز،روز جشن دوازدهم خانه ي سينماست. درست است كه ترانه عليدوستي در اين دوره نه نامزد كسب جايزه شده و نه حتي احتمالاً عضو اهداكنندگان جايزه باشد و نه حتي جزو حضار؛ جايش خالي و سبز است و دلتنگش مي شويم.
به همين مناسبت و به يمن اين روز جشن،مي خواهيم مروري داشته باشيم بر تمامي دوره هاي كه او وارد سينماي ايران شد و آنقدر با آغاز پانزده سالگي اش،بزرگوار محسوب شد و قد كشيد؛كه به جشن دعوتش كردند. آنهم نه ساده، بلكه قدم رنجه كند و تشريف بياورد روي سن. كنار دست ِستاره هايي كه او نيز پرفروغ بود بين شان.
*********
ششمين جشن خانه سينما / شهريور 1381
اين دوره،اولين حضور دعوتي ترانه عليدوستي ست. اگر حضور رسمي او را در اختتاميه ي بيستمين جشنواره فيلم فجر و كسب ِسيمرغ بازيگر نقش اول زن با اهدای پرويز پرستويي بدانيم، شركت در ششمين جشن خانه سينما كه بعد از كسب تشويق ها و اكران موفق فيلم اول در بهار 81 مي باشد،اولين حضور بي تكلف اوست.
از حسب جواني و نوبرانه بودنش براي سينماي ايران،به همراه باران كوثري و چندتايي از جوانان سينما، جزو هيئت استقبال و به نوعي ميزبان جشن است.
نشان بازيگر اول زن را براي فیلم زندان زنان،مي دهند به رويا تيموريان؛ و سهم فيلم« من ،ترانه، پانزده سال دارم» فقط يك نشان بازيگر مرد مكمل براي حسين محجوب مي شود و يك نشان مهم به عنوان بهترين فيلم براي رسول صدر عاملي.
موفقيت باشكوه بهمن 1380 و نقش سيمرغ برای ترانه عليدوستي تکرار نمي شود،اما همه ي اينها به كنار ِ مهرباني او و خنده هايي كه مجري گري سيد ابراهيم نبوي و گوشه كنايه هاي نابش مي طلبيد به كنار.
ترانه عليدوستي آن شب بسيار خنديد؛ آنقدر كه حتي از گوشه ي چشمانش اشك جاري شد و دل پيچه گرفت. حتی ابراهیم حاتمی کیا نیز که در 98 درصد اوقات ِ زندگی اش بسیار جدی است،از نحوه ی اجرای آن جشن به نیکی و خنده یاد می کند. اجراي ششمين جشن خانه ي سينما با طنازي هاي كلامي سيد ابراهيم نبوي( ستون نویس روزنامه های جریان دوم خرداد) جزو نوادر برگزاري فانتزي و همراهي آور جشن هاي رسمي بود و ديگر هم تكرار نشد.
بهاريه ي تراژدي- طنازانه ي نبوي در شماره ي نوروزي ماهنامه فيلم را يادم نمي رود كه رو به سينماگران نوشت: اين همه فيلم هاي خوب كوفتتان شود كه تنها می نشینید به تماشایشان و من را بین این همه کژی و پلشتی سیاست تنها گذاشته اید.
ترانه علیدوستی،در شامگاه روز ملی سینما در شهریور سال 81 از دریچه ی دیگری شادمان بود و می خندید... خوش به حال ِ خنده!
هفتمين جشن خانه سينما / شهريور 1382
سالهای ابتدایی دهه هشتاد.ترانه علیدوستی وسواس عجیبی در انتخاب فیلمنامه ها و نقش ها داشت. پس از فیلم اول،جواب مثبتی به هیچ کدام از پروژه های پیشنهادی نداد و منابع نیمه آگاه می گفتند که همچنان از مشاوره های رسول صدرعاملی و امین تارخ استفاده می کند.
بالطبع به خاطر نداشتن حضورسینمایی در سال 81 ، ترانه علیدوستی در این دوره ازجشن خانه سینما حتی حضوری تماشاگرانه ندارد. اخباری هم حتی از او به بیرون درز نمی کند.(این مبحث شاید بتواند خودش یادداشت جداگانه ای باشد به نام: سال های سکوت ترانه).دلتنگش هستیم.
جشن هفتم به استقبال از نحوه ی اجرای جشن ششم،با مجری گری علیرضاخمسه و فاطمه معتمدآریا برگزار می شود. علیرضا خمسه ترکیب متوازنی از شعور و استعداد است. تا آنروز این را نمی دانستم؛ و لعنت به تله ویزیون که قاب کوچکش گنجایش او را نداشت و افسوس به حال سینما که از وجوه او بهره نگرفت.
نشان بازیگر اول زن نصیب هانیه توسلی به خاطر فیلم « شبهای روشن»( دیوانه ی این فیلم هستم) می شود.
و یک نکته ی جالب: درست است که ترانه علیدوستی دراین دوره از جشن حضور نداشت؛ اما مقداری تشابه چهره بین او و هانیه توسلی باعث شد که چندین سایت متفرقه و اصلی آن سالها عکسی از هانیه توسلی را زیرنویس ترانه علیدوستی قید کنند. عکسی که دوربین سربالا است و هانیه پوشیده درمانتوی یشمی رنگ و نشان در دست... الان هم جستجوی تصویری گوگل را فعال کنید،شاید پیدا بشود.
هشتمین جشن خانه سینما / شهریور 1383
و می رسیم به جنجالی ترین و پرحاشیه ترین جشن خانه ی سینمای ایران؛حتی از پوستر جشن آن سال هم می شود فهمید که ضمیر ناخودآگاه طراح آن،مشوش بوده است و آگاه انگار!... خیالتان راحت باشد؛ترانه علیدوستی حضوری ساده و نجیبانه دارد. مثل یک دسته ی گل!
جشن هشتم سنت شکنی می کند و محل برگزاری خود را سالن میلاد نمایشگاه بین المللی انتخاب می کند. کنترل شرکت کنندگان کمی مشکل می شود و پوشش ِشفاف ِجمعی از بانوان که البته ربط چندانی به سینما نداشتند،باعث حاشیه و حتی تا انتشار بیانیه های متعاقب می کشد.
از آنسو، مجریان برنامه شهاب حسینی و مریلا زارعی بودند. می گویند که نوع اجرای آنها و شوخی های محمدرضا شریفی نیا و گوهر خیراندیش باعث التهاب بیش از حد جریان جشن می شود و ...
تا حدی که چند روز پس از برگزاری جشن، اشخاص نامبرده به همراه عده ای دیگر برای پاسخگویی به نحوه ی اجرای جشن،احضار قضایی می شوند. منابع غیر رسمی حرف هایی را می گویند و سریع دور می شوند.آنها می گویند که ساعتی پس ازاتمام جشن،ابوالحسن داوودی به عنوان دبیر جشن،شبانه احضارمی شود و صبح روز بعدش به علت فشار قلبی( چیزی درحد سکته ) راهی بیمارستان می شود.
ترانه علیدوستی به همراه اصغر فرهادی از بابت فیلم شهر زیبا در جشن حاضرشده اند. نصیب ِفیلم از تقسیم ِجوایز که در رشته های مختلفی کاندید شده، تنها یک عنوان بهترین فیلم است که جایزه اش را ایرج تقی پور از شرکت نشانه می گیرد.
نشان بازیگر اول فیلم اهدا می شود به خانم گلشیفته فراهانی به خاطر فیلم ِ نازنین « اشک سرما ».
پس از پایان جشن و خروج مهمانان از سالن، به صورت معجزه آسایی( از طریق مانیتور کامپیوتر سایت سوره سینما ) متوجه حضور خانم ترانه علیدوستی می شوم. منتظر می مانم و می بینمش. تندیسی از معصومیت و نجابت است. حضورش هیچگاه باعث حاشیه نمی شود. حتی اگر جشن هشتم،دچار بایکوت خبری درماه های بعدی بشود و مهمانان ومجریانش دچار ممنوعیت و گوشزد بشوند،اما ترانه علیدوستی آنچنان در خط ِآرام زندگی و سینما حرکت می کند که از او دعوت کنند که در جشن نهم نیز حضور یابد و حتی صاحب افتخاراهدای جایزه شود. اتفاقی که در جشن یازدهم نیز تکرارمی شود.
منتظر می مانم و می بینمش. می روم مقابل و سلام می دهم. شماره 12 ماهنامه ی مرحوم هفت همراهم است. می دهم و امضایم می دهد ومی نویسد:« به امید همه روزهای خوب/ روز سینما/22 شهریور83 » می پرسم اجازه دارم عکس بگیرم؟... گوشه ای می ایستد و رأس ساعت یازده و ده دقیقه ی شب تصویر ثبت می شود.
در گوشه ی کادر،روی میز پذیرایی،نوشابه ها را می بینم. می دانم که رویش نمی شود و بر نمی دارد و نمی خورد. برایش بر می دارم. برای اصغر فرهادی هم. و برای خودم. سه رنگ. هر کدام را که خواست.زرد وسفید و سیاه.اما رویم نمی شود به آنها تقدیم کنم.
خانم اکرم محمدی( نرگس سریال خانه ی سبز) را می بینم. می روم نزدیک و پس از سلام،دغدغه ی آن سال هایم را می پرسم:« خانم محمدی،شما سریال خانه ی سبزو دارید!؟ » می گوید که برای تهیه اش باید با کارگردانش صحبت کنم.

مهمان ها متفرق شده اند. از اینکه بدون نسبتهای خونی،خواهری به خوبی ترانه یافته ام،به خود می بالم. می نشینم گوشه ای و سه تا نوشابه را به تنهایی سر می کشم. شاید او نیز تشنگی اش برطرف شود.
نهمین جشن خانه سینما / شهریور 84
خب!... تقویم ِدولت سید محمد خاتمی با نگاه ِمتسامح و متساهل فرهنگی اش به سر آمده و این اولین دوره ی برگزاری مراسمی فرهنگی در دوره ی دولت ِ محمود احمدی نژاد است. جواد شمقدری از کارگردانی فیلم ضعیف و نارسای « توفان شن » ، تا سطح مشاورت فرهنگی رئیس جمهور صعود کرده و محمد حسین صفارهرندی نیز ردای وزارت ِ ارشاد پوشیده و قلمش از شورای سردبیری کیهان را به ساختمان میدان بهارستان تهران آورده.
محل برگزاری جشن از سالن میلاد به تالار وحدت کشیده شده و غالب رنگ های پوستر امسال،در طیف سورمه ای و مشکی می گردد. با قایقی و ناظری که نشانه ی امید است.
نحوه ی برگزاری جنجالی جشن سال پیش،امسال همه را هوشیار کرده است. محدودیت مهمان ها بسیار است و سعی شده که همه چیز پاستوریزه باشد. آنهم در وقتی که ریاست جمهور ،محل دیدارهای رسمی اش را به علت پرهیز از تجمل گرایی،از کاخ سعدآباد در حوالی میدان تجریش به میدان پاستور تهران آورده؛ و به خاطر همین محل و نحوه ی میزبانی جدید، صدای اعتراض بشار اسد رئیس جمهور سوریه که اولین مهمان دولت ِ نهم است،درمی آید که چرا در حین اجرای سرود ملی کشور مهمان،آوای کلاغ های میدان پاستور فضا را پرکرده بود!؟
در چنین فضایی،مهمان ها و اهداکنندگان و گیرندگان جوایز جشن خانه ی سینمای ایران نیز باید از صافی عبور کرده باشند... و ترانه علیدوستی صوفی ِ موقری ست که حالا از مرحله ی صندلی نشینی،به مرتبه ی سکو نشینی رسیده،و دیگر نظاره گر محض نیست و به نوعی ناظم جشن شده.
ترانه علیدوستی حالا با دو فیلم ترانه ی پانزده ساله و شهر زیبا صاحب چنان اعتباری در سینمای ایران شده که می تواند جایزه و نشان اهدا بدهد. او به همراه رسول صدرعاملی( که ترکیب سازنده ی فیلم من ترانه پانزده سال دارم،هستند و دیگراهداکنندگان نیزاینگونه چیده شده بودند ) جایزه ی بازیگر مکمل مرد و زن را به ترتیب به محسن قاضی مرادی برای« ما همه خوبیم » و الهام حمیدی برای شاهکار« خیلی دور،خیلی نزدیک» توزیع می کنند.
ترانه علیدوستی در 21 شهریور 84 در وضعیت کاری و روحی ویژه ای قراردارد. از یک سمت،اجرای تئاتر فنز در تالار چهارسو را از 20تیرماه تا چهارم شهریور پشت سر نهاده،و از طرفی دیگر مراحل ایفای نقش و فیلمبرداری چهارشنبه سوری را در اسفند 83 و فروردین 84 انجام داده و منتظر نتیجه اش در بهمن 84 می باشد.
آفرین و درود و سلام به تئاترفنز که ترانه علیدوستی را به خود مشغول کرد و او را از دهان هیولای غم انگیز زمستان 83 به در آورد تا غصه ی پویانش را کمتر بخورد.« دل با یار و سر به کار».
نگارنده در این دوره از جشن سینمای ایران حاضر نبود. به این دلیل!؛جالب است. در وبلاگ ضمیمه بخوانید :
www.taranehfoto.persianblog.ir
دهمین جشن خانه سینما / شهریور85
خب! روایت این قسمت برایم خیلی سخت است... بیخود نبود که روایتش را به تأخیر انداختم. می خواستم فرار کنم. مَثــَلـَم به کودکی می ماند که دوست ندارد بهترین اسباب بازی و شیرین ترین شکلاتش را با محبوب ترین رفیقش هم حتی تقسیم کند.
کلماتم را تا حدی که بتوانم و روایت ناقص نشود،می دزدم.
اگرازمن بپرسید بهترین جشن هنری که تا به حال شرکت کرده ای کدام است؟ چشم بسته می گویم: دهمین جشن خانه ی سینمای ایران.

دبیری جشن با رسول صدرعاملی است و حبیب رضایی هم کمک می رساند.
چندروزی پیش از مراسم، نامزدهای برگزیده ی جشن به آتلیه دعوت می شوند و از آنها برای طراحی پوستر جشن عکس انداخته می شود. خسروشکیبایی با امین حیایی نوبت عکس دارند و ترانه علیدوستی هم سریع خودش را به آتلیه می رساند و با لباس های اسپرتش مقابل دوربین می ایستد. همه چیز بوی خوبی می دهد. پوستر طراحی می شود و خسروشکیبایی و ترانه علیدوستی درچیدمان افراد،همسایه ی هم هستند.
آن حالت غم انگیز جشن نهم سپری شده و حالا همه آماده ی فتح عدد دو رقمی هستند. مقدمات به خوبی چیده شده و جشن مدیریت مناسبی دارد.
ترانه علیدوستی به همراه خانم پانته آ بهرام در این دوره با فیلم چهارشنبه سوری جزو کاندیدای نقش مکمل زن هستند . حمید فرخ نژاد هم برای نقش اول مرد این فیلم کاندید شده، و با آنکه ازدست تهیه کننده و اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی شاکی است( به خاطراینکه در پوسترفیلم، نام او پس از ترانه علیدوستی آمده ) اما با این همه در جشن حاضراست و پس ازاهدای جایزه به رضاکیانیان به خاطر یک بوس کوچولو، هیئت داوران نیز به مجموعه ی افرادی که ازآنها شاکی است،افزوده می شود.( من را به خاطر این شوخی ام ببخشید؛حالا دلخوری حمید و اصغربرطرف شده و در طراحی جدید لیبل های فیلم چهارشنبه سوری، نام ترانه علیدوستی پس از حمید فرخ نژاد می آید ).
هدیه تهرانی هم در سالن جشن حاضرنیست و به جای او مادرش روی سن می آید و پس از اعلام سلام هدیه تهرانی به ایران زمین،جایزه ی او را از بابت فیلم چهارشنبه سوری می گیرد.( نکته: دو روزقبل از جشن دهم،فیلم « میم مثل مادر» از مسابقه اعلام انصراف می دهد و متاسفانه ماراتن نفسگیرهدیه تهرانی با گلشیفته فراهانی، به نفع برنده ی نشان زن اول جشن دهم سینما ی ایران تمام می شود).

ترانه علیدوستی در ردیف ششم تالار وحدت بین پانته آ بهرام و النازشاکردوست نشسته است. او شادمان است. مانتوی مشکی و شال کرم پوشیده. ترکیب رنگ موردعلاقه او. مثل رنگ های این وبلاگ.
ازموفقیت تیم فیلم راضی است. حسن زاهدی هم برای صدابرداری فیلم چهارشنبه سوری نشان می گیرد و وقتی در ردیف هفتم می نشیند،ترانه علیدوستی برمی گردد تبریکش می گوید. ازبالکن همه ی اینها را شاهد هستم.
اما مشاهده ی اصلی را ازدست داده ام. لحظه ی کسب جایزه ی نقش مکمل زن را. می گویند که جایزه را مهتاب کرامتی به همراه یکی از نخبه گان کشوری،به طور مشترک به ترانه علیدوستی و خانم پانته آ بهرام اهدا کرده اند. پس از این اهداء نیز الناز شاکردوست مجلس را به حالت نوعی اعتراض ترک می کند. شاهدان عینی می گویند که او خوش نبودن حالش را دلیل این خروج زود هنگام دانسته است. پس از دقایقی صندلی سمت راست ترانه علیدوستی برای چند دقیقه ای خالی می ماند. جمعیت زیادی آن حوالی سرپا ایستاده،ولی کسی آنجا نمی نشیند. یک مرتبه فردی از راه می رسد و کنار ترانه علیدوستی می نشیند. می توانم قسم بخورم که آن فرد ،من نبودم.
دو سه هفته قبل از برگزاری جشن خانه سینما ،مجلس هفتم شورای اسلامی،بیانه ای علیه فیلم هایی که در زمان صدارت سیدمحمدخاتمی تولید و نمایش داده شده،منتشر می کند و درخلال آن به تماشاگرانش نیز که عموم ملت بودند،خرده می گیرد. از رسول صدرعاملی تا اصغر فرهادی که روی سن آمده تا جایزه ی بهترین کارگردانی را به خاطر چهارشنبه سوری بگیرد،به این بیانیه اعتراض می کنند.
کلیپ مبارزه و مخالفت با قاچاق فیلم هم برای اولین باردراین دوره جشن که همزمان با عکاسی درآتلیه تهیه شده، پخش می شود و در آن سینماگران( من جمله ترانه علیدوستی) در مذمت قاچاق چیزی می گویند. اجرای جشن را فرشید منافی به عهده دارد و با سادگی و بی حاشیه بودنش،تنها نکته ی منفی جشن نهم را که شوخی های نچسب و گاه وقیحانه ی فرزاد حسنی بوده را تکرار نمی کند.
خوانندگان ویژه نامه ی خسروشکیبایی درقسمت سیزدهم آن،بخشی از روایت این شب را از منظردیگری خوانده اند. خسروشکیبایی آن شب به خاطر حضورش در فیلم چه کسی امیر را کشت؟... کاندید کسب نشان بازیگرمرد اول شده،اما جایزه نصیب رضاکیانیان می شود.
خوانندگان مطالعه کردند روش دیدارم با خسروشکیبایی را... بعد که خداحافظی کردم،به سمت تالار دویدم و ترانه علیدوستی را دیدم که در محوطه ی تالار به همراه خانم خزر معصومی است. می روم جلو و سلام می دهم وتبریک می گویم.. دیگر می شناسدم. عکس می گیرم به هوای این وبلاگ. تصمیم راه اندازی این وبلاگ در شهریور 85 گرفته شد. توی یکی از عکسها می گوید: « به خدا دیرم شده؛ من هم پدر مادرم دلنگرانم می شن» .
راه رفتنش را باز می کنم. جمعیت امضا بگیر و عکاس غیر حرفه ای محوطه را پرکرده اند؛ یکی به ناسزا چیزی می گوید؛ داغ می کنم و به بهانه ی شلوغی جمعیت با آرنجم محکم می کوبم توی شکمش.
خانم خزرمعصومی دارد موازی با جمعیت بدرقه گرحرکت می کند. کابوس از راه می رسد. آنطرف خیابان ایستاده. می خواهم قتل عامش کنم... خانم خزر معصومی ( دوست و رفیق خوب ترانه خانوم علیدوستی) می رود به پارکینگ و ماشین را روشن می کند. ترانه علیدوستی در صندلی کناری می نشیند. خیالم راحت می شود که همراه دارد و نفس راحتی برای موفقیت و شادمانی اش می کشم.
یازدهمین جشن خانه سینما / شهریور86
تابستان سال 1386... فصل الخطاب مهمی است در زندگی! و مسیر هنری ترانه علیدوستی.
از یک سو مراحل فیلمبرداری فیلم کنعان را پشت سر نهاده؛ و بلافاصله پس از آن با اندکی استراحت در اواخر مردادماه به پروژه ی تردید پیوسته. قدمش را مبارک دانسته اند و داده اند شیرینی آغاز فیلمبرداری تردید را او بریده( البته اول مهرماه 86،به مناسبت شصت و دومین سالگرد تأسیس سینما رکس؛ ترانه علیدوستی هم متولد سال 62 شمسی ست). تابستان مهمی است در زندگی ترانه علیدوستی.
و اولین بارهم هست که در کمترین فرصت از سر فیلمبرداری فیلمی به فیلم دیگری وصل می شود. ترانه علیدوستی کم کم دارد حرفه ای می شود. خودش درمصاحبه نوروزی با ماهنامه نسیم می گوید که « دوست دارم درسال 5 تا فیلم بازی کنم »... البته تأکید می کند به شرطی که شرائط درستی از لحاظ استانداردهای هنری داشته باشند.
الروایت: ترانه علیدوستی پس از آنکه درروز دوازدهم شهریور آخرین سکانس های کنعان را درشهرتنکابن فیلمبرداری کردند،به تهران بازگشت و با گروه فیلم تردید قراداد همکاری بست.( خاطرمان باشد که منظور مرحله ی اول فیلمبرداری است که با بیماری جناب کریم مسیحی مواجه شد ). فیلمبرداری صحنه های مربوط به ترانه علیدوستی با اندکی تأخیر شروع شد.
اما بشنویم از خانه سینما که مشغول برگزاری جشن با مدیریت پرویزپرستویی است. این اولین دوره ای است که می خواهند جشن باشکوه برگزارشود. درمحوطه کاخ سعدآباد که دیگر از حصار تالارها دربیایند و اصلاً بشود نورافشانی کرد. پوسترجشن یازدهم را هم عباس کیارستمی با ایده گرفتن از دو کاج سربرافراشته طراحی کرده است.
هفته قبل از جشن،ترانه علیدوستی به همراه بهرام رادان و هدیه تهرانی ومریلا زارعی و چند نفر دیگر درمحل خانه سینما جلسه ای با پرویزپرستویی به عنوان دبیر جشن دارند. قراراست که از آنها دعوت شود که برای اهدای جوائز روی سن بیایند. از آن میان ترانه علیدوستی برنامه اش را چک می کند و به این شرط که با فیلمبرداری تردید تداخل نداشته باشد،قبول می کند.
نمایشگاهی هم ازپرتره سینماگران درمحوطه بیرونی خانه سینما دایراست و به تماشا می نشینند. متاسفانه نام طراح و نقاش را فراموش کرده ام. تصویری هم از ترانه علیدوستی طراحی شده که به عقیده نگارنده اصلاً جالب نشده است. شما قضاوت کنید!
شب جشن فرا می رسد. سه شنبه 20 شهریورماه. ترانه علیدوستی بر حسب وعده ای که داده واحترامی که برای پرستویی قائل است،به همراه محمد مهدی دادگو( تهیه کننده وقت فیلم تردید) که خود ایشان هم جزو اهدا کنندگان جوایز بود و نشان بازیگر اول مرد را به همراه جمشیدمشایخی به خسروشکیبایی از بابت فیلم اتوبوس شب دادند؛ با کمی تأخیر به محل برگزاری جشن می رسد.
قرار است که ترانه علیدوستی به همراه کامبیزدیرباز نشان بازیگر مکمل مرد را اهدا کنند. چقدر دوست داشتم که ترانه علیدوستی نشان خسروشکیبایی را اهدا می کرد. این آرزو در دل من تا ابد می ماند که این دو عزیز را روی سن با هم ببینم.
ترانه علیدوستی روی سن حاضر می شود و چون با شتاب آمده،می گوید:« سلام به همگی. ما نمی دونستیم باید چیزی بگیم؛ و گرنه حتماً یه چیزی آماده می کردیم؛..خوش می گذره دیگه »
اسامی کاندیداهای مکمل مرد اعلام می شود و جایزه می رسد به صابرابر به خاطر فیلم مینای شهر خاموش.
صابر ابر از امیدهای نسل آینده ی بازیگری درسینمای ایران است. از آنهایی که راه را از سطح شروع کرده و دارد کم کم به اوج می رسد.

نشان را کامبیزدیرباز تقدیم می کند و قبل ازآن با پرویزپرستویی احوالی می پرسد و هنگام مواجهه با ترانه علیدوستی،او به عادت مألوف ِآشنایی، نیم تنه به سمت چپ خم می کند و با چهره اش معصومانه می خندد و تبریک می گوید.

پس از اهدای جوایز ، ترانه علیدوستی مدتی می ماند و بعد به همراه آقای دادگو به سرصحنه ی فیلم تردید باز می گردند.
آن شب ترانه علیدوستی را ندیدم؛ او کم کم دارد( انگار از فیلم کنعان به بعد ) بازیگرحرفه ای سینمای ایران می شود و دیگر نمی شود وقتش را زیاد گرفت. زود می آید و زود می رود. اما آنچنان درهوای پاک و شفاف خسروشکیبایی غوطه ور بودم که یک لحظه هم حتی پس از پراکنده شدن جمعیت رهایش نکردم. پویا و عروسش کنارش هستند و همراهی اش می کنند. با دیگران می رویم نزدیک و تبریک می گویم.
شانه ی خسروشکیایی را می بوسم و می بینم که چقدرخسته است؛ غصه ام می گیرد ازروزی که دیگر نباشد... و حالا دیگر نیست .
ادامه و قسمت آخر در یادداشت بعدی...
... بعضی چیزها و بعضی افراد را بی بهانه دوست می داریم...مثلا من نمی دانم که چرا فیلم هامون را اینچنین مشتاقانه دوست دارم و یا ... را و یا بسیار پدیده های دیگر را.